خوب خدمت مخدوم کردن. (فرهنگ فارسی معین). خوش خدمتی. شیرین فرمانی. فرمان برداری. نیک خدمت بودن: هرکه از خدمتکاران خدمتی شایستۀ بواجب بکردی در حال او را نواخت و انعام فرمودندی... تا دیگران بر نیک خدمتی حریص تر گشتندی. (نوروزنامه)
خوب خدمت مخدوم کردن. (فرهنگ فارسی معین). خوش خدمتی. شیرین فرمانی. فرمان برداری. نیک خدمت بودن: هرکه از خدمتکاران خدمتی شایستۀ بواجب بکردی در حال او را نواخت و انعام فرمودندی... تا دیگران بر نیک خدمتی حریص تر گشتندی. (نوروزنامه)
نوکری که چیزها بمجلس آرد و برد. خدمتکاری که خدمات حضوری سپردۀ وی باشد. مرادف پیشکار. (آنندراج). خدمتگزار: این آهوی رمیده ز مردم نگاه کیست این فتنه پیش خدمت چشم سیاه کیست. صائب (از آنندراج)
نوکری که چیزها بمجلس آرد و برد. خدمتکاری که خدمات حضوری سپردۀ وی باشد. مرادف پیشکار. (آنندراج). خدمتگزار: این آهوی رمیده ز مردم نگاه کیست این فتنه پیش خدمت چشم سیاه کیست. صائب (از آنندراج)